آخرین شب تابستان بود و شروع فصل پاییز، یک ساعت بیشتر از غروب نگذشته بود. در مسیر جاده هرنگ به کوخرد ؛ درست بر روی خط سفید  ممتد وسط جاده بود که لاشه‌ای توجهم را جلب کرد. چون این قسمت از جاده، نزدیک به مرغداری و کشتارگاه مرغ و مسیر عبور و مرور شغال‌ها بود، هر چند وقت یک بار لاشه‌ی شغالی را می‌دیدم که در اثر تصادم با اتومبیل‌ها بر روی جاده و یا کنار جاده افتاده است. اما این بار لاشه‌ی شغال نبود بلکه بیشتر شبیه به پرنده‌ای بزرگ بود. دور زدم و از ماشین پیاده شدم. با کمال ناباوری یک حواصیل را دیدم که بیشتر از یک ربع از مردن آن نگذشته بود و خون و گوشت بدنش کاملا تازه بود. آن را از وسط جاده بلند کردم و به کناری گذاشتم.
همین روزها منتظرشان بودم اما اصلاً انتظار نداشتم اولین دیدار با این پرندگان قشنگ با لاشه‌ی یکی از آنان و وسط جاده باشد. ظاهرا امسال به دنیا آمده بود و از بس رنج و کم غذایی این سفر دور و دراز را تحمل کرده بود وزنش به 500 گرم هم نمی‌رسید. معمولا در نزدیکی آب‌ها پیدایشان می‌شود ولی این حواصیل بخت برگشته نمی‌دانم چرا بر روی جاده آمده بود، شاید مسیر مهاجرتشان باشد.

فردا صبح بلافاصله به جای همیشگی‌شان رفتم، نزدیک ترنه. نمی‌دانم چرا به این قسمت از رودخانه دل بسته‌اند و بیشتر دور و بر ترنه را دوست دارند؟
بله. دیدم یک اگرت خاکستری بزرگ هوشیار و با وقار وسط رودخانه ایستاده است، خیلی خوشحال شدم که بعد از حدود شش ماه دیدارشان امکان‌پذیر شد. دلم برایشان تنگ شده بود، بگذریم از اینکه اجازه نمی‌دهند زیاد نزدیکشان شوید و با سر و صدای خود حتی پرندگان دیگر را هم از وجود آدمیزاد با خبر می‌کنند. حتی اگر این آدمیزاد یک پرنده‌نگر مشتاق و بی آزار باشد !
فکر می‌کردم شاید اینجا انسان‌ها باعث ترس و وحشتشان می‌شوند و انتظار داشتم این تازه وارد اجازه دهد حتی برای چند لحظه تصویرش را در دوربینم ثبت کنم ولی اشتباه می‌کردم. مثل اینکه پرندگان مهاجر دل خوشی از انسان‌ها ندارند، ‌اینجا باشد یا جای دیگر.
نمی‌دانم چه مدت دیگر باید منتظر اگرت، اگرت کوچک، اردک کله سبز ، چنگر، فلامینگو، باکلان، لک لک سیاه و ... باشیم؟
هنوز که پیدایشان نشده است. راستش را بخواهید آخرین مشاهداتی که ثبت کرده بودم مربوط بود به 14 اردیبهشت ماه و از آن تاریخ به بعد به قصد پرنده‌نگری و ثبت مشاهدات جایی نرفته بودم. به ترتیب: امتحانات مدارس، مسافرت،  میهمان‌پذیری،  رمضان  و مخصوصا هوای گرم و طاقت فرسا باعث شده بود تا در طول تابستان تقریبا بیکار بنشینم. دیدن همیشگی پرندگان بومی مثل گنجشک خانگی، چکاوک کاکلی، زنبور‌خوار سبز، بلبل خرما، قمری خانگی، یا کریم و ... هم آنقدر شور و شوقی ندارد تا بشود هوای نفس گیر منطقه‌ی بستک را تحمل کرد.
اولین روز پاییز و همراه با شروع مدارس روز خوبی بود. نسیم پاییزی ملایمی می‌وزید و علاوه بر دیدن دو حواصیل خاکستری بزرگ توانستم پرنده‌ای شکاری از راسته‌ی شاهین سانان را ببینم که در ساحل رودخانه در حال صرف صبحانه است. مثل اینکه این یکی دوست داشت تصویرش برای لحظاتی در دوربینم ثبت شود. حیف که هنوز تشخیص این پرندگان برایم امکان‌پذیر نیست. به گفته‌ی آقای حبیبی آزاد، تشخیص این پرندگان به صورت گروهی و با وجود پرنده‌نگرهای با تجربه هم تقریبا مشکل است. به زودی تصویر این پرنده را به قضاوت دوستان پرنده‌شناس می‌گذارم تا مشخصاتش را بدانم.
روز اول مهر، دیدار این پرندگان برایم میسر شد:
گنجشک خانگی، قمری خانگی، یا کریم، چکاوک کاکلی، کبوتر چاهی، کشیم کوچک، حواصیل خاکستری بزرگ، گونه‌ای آبچلیک، چوب پا، تیهو، بلبل خرما، لیکو، گونه‌ای پرنده‌ی شکاری، زنبور خوار کوچک،‌چک چک سیاه شکم سفید