نام فارسی: چکاوک کاکلی
نام محلی: بوکَلو (Bookalu)، بوکو (booku)
نام علمی: Galerida cristata
نام انگلیسی: Crested Lark


چکاوک کاکلی از جمله پرندگانی است که می‌توان آن را تقریبا در هر جای ایران و در بیشتر نقاط آسیا، اروپا و آفریقا پیدا کرد. این پرنده از راسته‌ی گنجشک‌سانان و تیره‌ی چکاوکیان است. همینطور که چکاوکیان آواز خوان هستند، چکاوک کاکلی را نیز می‌توان از آوازش به آسانی تشخیص داد.

طول بدن این پرنده حدود 17 سانتیمتر است و دمش کوتاه است. تاجی بر سر دارد که علت نامگذازی‌اش نیز در زبان‌های مختلف از همین تاج تأثیر پذیرفته است.  منقارش نسبتاّ بلند است، روتنه‌اش خاکستری یا اندکی قهوه‌ای است ولی یکدست است. زیر بال‌هایش در هنگام پرواز خاکستری مایل به قرمز است. پشت گردن و جبه‌اش خط خطی است که به درستی مشخص نیست ولی سینه‌اش رگه رگه است. شکم و زیر دمش سفید نخودی و پاهایش نازک و خاکستری مایل به زرد است. پرنده‌ی نابالغ خال‌های روتنه‌اش بیشتر و کاکلش کوچکتر است. بال‌هایش کاملاّ گرد و دمش کوتاه است. در شروع پرواز، بال زدن‌های در جا و محکمی دارد مخصوصاّ اگر در هنگام تولید  مثل باشد. پروازش ناشیانه به نظر می‌رسد.


بوکلو در علفزار‌های هموار، بیابان‌های خشک، کنار جاده‌ها، کوره راه‌ها، کشتزارها و اغلب نزدیک مناظق مسکونی به سر می‌برد. از دانه‌های گیاهان و در فصل تولید مثل از حشرات نیز تغذیه می‌کند.

جوجه ی چکاوک کاکلی

روی زمین و معمولا زیر بوته‌ها آشیانه می‌سازد و در جاهایی که سنگ‌ریزه وجود دارد، دور لانه‌اش سنگ‌ریزه‌های ریز و درشت می‌چیند. معمولاَ در هر سال دو تا 3 تخم و گاهی چهار تخم می‌گذارد. در ایران بومی و فراوان است.

کاکلی بیشتر اوقات بر روی زمین به سر می‌برد. این نکته نیز خالی از لطف نیست که از سن بچگی همیشه کاکلی را بر روی زمین و بر روی بوته‌ها می‌دیده‌ام اما مدتی است که می‌توان کاکلی را بر روی سیم‌های برق هم دید. مثل اینکه این هم نوعی سازگاری با محیط اطراف است.


در فیلمی که مشاهده می‌کنید لانه‌ی یک چکاوک کاکلی در لا به لای جو دیم قرار داشته است که کشاورزان بعد از درو کردن جوهای اطراف متوجه لانه و تخم آن می‌شوند. همینطور که می‌بینید تخم این پرنده همانند دیگر پرندگانی که بر روی زمین لانه می‌سازند، دارای لکه‌های قهوه‌ای و خاکستری است که باعث می‌شود تخم‌ها از دید دشمنان پنهان بمانند.

در شهرستان بستک و اطراف کوخرد، همینطور که گنجشک در منازل فراوان است بوکلو در دشت و صحرا فراوان است ومعمولا اولین پرنده‌ای که در دشت و بیابان اطراف کوخرد بر روی زمین دیده می‌شود همین چکاوک کاکلی است.

اهالی شهرستان بستک بوکلو را بسیار دوست دارند و اجازه نمی‌دهند فرزندانشان آن‌ها را اذیت کنند. اگر به طور اتفاقی لانه‌ی بوکلو را ببینند، به آن نزدیک نمی‌شوند و به تخم و جوجه‌ی آن دست نمی‌زنند تا مبادا والدینشان آن‌ها را ترک کنند. گفته می‌شود اگر جوجه‌ی بوکلو را از لانه‌اش برداریم و لمسش کنیم، این جوجه دیگر به لانه‌اش باز نمی‌گردد.


برای اینکه والدین، بچه‌ها را از اذیت و آزار رساندن به چکاوک کاکلی باز دارند شعری محلی نیز از زبان بوکلو سروده شده است:

بوکم بوکم بوک خدا Bookem bookem book e Khoda
خای اَنِسِم تِه دَشتیا khaay anessem te dashteyaa
هر که خایِ مو واسیت hark e khaay e mo vassit
خَلَفُش بَر خدا khalafosh bar khda

ترجمه: چکاوکم چکاوک خدا
تخم می‌گذارم تو دشتها
هر کسی تخم مرا بردارد
پی‌آمدش است نزد خدا

در دوران کودکی وقتی درس مبارزه‌ی گنجشک‌ها با فیل به رهبری کاکلی را می‌خواندیم نمی‌دانستیم کاکلی پرنده‌ای است که به وفور در اطراف ما وجود دارد. آقا معلممان به ما نگفت که کاکلی همان بوکلوی خودمان است، شاید خودش هم همانند ما نام محلی کاکلی را نمی‌دانست. شاید هنوز هم نمی‌داند، چون در دوران کودکی‌اش این درس در کتاب فارسی‌اش نبود تا معلمش به او بگوید.
الآن نیز بسیاری از افراد با اینکه هر روزآواز بوکلو را گوش می‌دهند و پروازش را تماشا می‌کنند نام فارسی آن را نمی‌دانند. قبل از اینکه خودم علاقمند به پرنده‌نگری شوم وقتی کلمه‌ی چکاوک را می‌شنیدم تصور می‌کردم نام پرنده‌ای عجیب و غریب است که در اطراف ما وجود ندارد و تصور می‌کردم پرنده‌ای بزرگتر و متفاوت از بوکلوی خودمان و هم‌خانواده‌هایش باشد.


یادش به خیر:
خاطرات کودکی زیباترند

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درس‌های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مکارو دزد دشت وباغ
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی با هوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پرازتصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسی‌های من یادم کنید
بازهم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی‌های درد و رنج و کار
بچه‌های جامه‌های وصله‌دار
بچه‌های دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم
لا اقل یک روز کودک می‌شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ‌ها که بودش روی دوش
ای معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانی‌ترین احساس من
بازگرد این مشق‌ها را خط بزن

شعر از: محمد علی حریری جهرمی